ادبیات آنلاین : خانم نظری
وقتی شانزده سالش بود با محمدجواد حسنزاده ازدواج کرد. میخواست از خانهاش، از شهرش، از انزلی بیرون بزند. آقای حسنزاده تازه به استخدام شرکت شیلات درآمده بود و به تهران منتقل شده بود. بله را در همان اولین جلسهی خواستگاری به آقای حسنزاده داده بود. پسر بیستسالش بود، آقای حسنزاده. به مامان گفته بود پسر خوبی بود اما کمی شیرین میزده. گفته بود زیاد هم بر و رویی نداشته. زیاد که نه، اصلاً نداشته. درواقع به مامان گفته بود آقای حسنزاده زشت بوده. مردی کوتاهقد، لاغر، با دستهایی دراز، و البته موهایی که ریزشش شروع شده بود. اما از آنها بود که آدم میتوانست به او بگوید چه میخواهد. ادامه …
- توسط شهرزاد
- 19 دسامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
داستان صوتی شکار : قسمت هشتم
وقتی از گالری زیتون بیرون آمدم، صدای دستهجمعی گربهها و هوای بدی که به نظرم خیلی بدتر از هوای غروب میآمد تنها چیزهایی بودند که نظرم را به خودشان جلب کردند. همهجا تاریک بود، درست مثل فضای ذهنم. یاد قسمتی از شعری افتادم که میگفت، «سیاهی در سیاهی هیچ نیست»، راست میگفت؛ نبود!… از آن وقتها بود که دلت میخواست همانطور در خلاء بمانی، یا اصلاً هیچ خطی از خیالی مشخص به ذهنت نرسد… قدم برداری و همانطور که راهت را بیهدف به هر سویی میکشی، فکرِ هرجاییات به هر سوراخی سرک بکشد…
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 17 دسامبر, 2014
- ۲ دیدگاه
ادبیات آنلاین : زنانگیهایی که درد میکنند
پیچیدم توی کوچه. کبریت را از جیب سوییشرت گلهگشاد طوسیام درآوردم و همینطور که به کلاس زبان دودرکرده فکر میکردم، سیگارم را روشن کردم. پانزده، شانزده ساله که باشی، مکان که نداشته باشی، تنها که باشی، کوچهها میشوند رفیقهایت. ته کوچه، تکیه دادم به دیوار، همان دیوار همیشگی، همان آجرهای قدیمی قهوهای. زیرچشمی کوچه را میپاییدم. پانزده شانزده ساله که باشی، دختر که باشی، جایی مثل تبریز که زندگی کنی، باید حواست به رهگذرهای اتفاقی باشد، باید بلد باشی به موقع سیگارت را غلاف کنی. ادامه …
- توسط شهرزاد
- 13 دسامبر, 2014
- ۱ دیدگاه
ادبیات آنلاین : ملکه صفها
مدام شاخه کرفسش میخورد به کیفم و کتهایم. خودش از کرفسش هم بیتاب تر بود. دو نفر جلوی من بودند و من جلوی زن. گفت این هشت قلم است؟ نه آخه این هشت قلمه؟ شمردم سیزده قلم تا الان چیده کنار صندوق. صف یک تا هشت قلم خریدیها بودیم. جواب ندادم. جلد مجلههای کنار دخل را میخواندم. مجلههای کنار دخل عموما بردوستهاند مجلههای زرد مثبت و مجلههای زرد منفی. مجله زرد خاکستری هم نداریم. در همه مجانی جلدخوانیهای که در کیلومترها صف صندوقی که در این سالها پیمودهام انجام دادهام، فقط یک مجله زرد مثبت دیدهام، هِلو یا سلام.
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 3 دسامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
خاطره باز : لالهزار
ایده ی «خاطره بازِ» هفتم رو یکی از شنونده هامون به ما داد. به هر حال آهنگ های لاله زاری و کوچه بازاری هم بخش غیر قابل انکاری رو از تاریخ موسیقی معاصر ایران تشکیل میدن. در این فصل «خاطره باز» جمشید نجفی، قاسم جبلی، سوسن، الهه، عباس قادری و خانمی گمنام که در یک مرکز خرید با صدای خوبش ترانه ای از احمد آزاد رو می خونه حضور دارن. امیدواریم مورد پسندتون باشه.
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 29 نوامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
ادبیات آنلاین : من یک عروسک خیمه شب بازی بوده ام
برخی صبحها که میرم سرکار مردم در پیادهرو متوقفم میکنن و ازم آدرس میپرسن. من از دور کسانی که دنبال آدرس میگردن رو شناسایی میکنم. همهشون مستاصل صورت رهگذرها رو تماشا میکنن و مرددن که سمت کی برن. در حالی که اونها فکر میکنن شکارم کردن در اصل این منم که از قبل براشون دام چیدم؛ قدمهام رو کند کردم و لبخند محوی زدم که دوستانه به نظر برسم و یارو بین رقبام من رو انتخاب کنه.
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 25 نوامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
راه دیگر : نمیخواهم به شما خوش بگذرد!
«برای سرگرمی نمینویسم، برای تفریح دیگران هم. بعد از خواندن اکثر کارهای من نمی توانید بگویید “خوش گذشت”، چون نمیخواهم به شما خوش بگذرد. میخواهم چند ساعتی بنشینیم و با هم فکر کنیم. ببینیم با این زندگی که برایمان ساختهاند، با برای خودمان ساختهایم چطور باید تا کنیم». این پارهاى از حرفهاى “امین انصارى”، رماننویس جوان کشورمان است در پاسخ به پرسشهاى “راه دیگر”.
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 24 نوامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
شصت ثانیه با صدای شما
پانزدهم دی ماه روز تولد رادیو شهرزاده. بله! به همین زودی گذشت… برنامه ی چهاردهم ما از قضا آخرین برنامه ی فصل دومه. از اونجا که تا اینجای فصل کلی صدا و نوشته و شعر برامون فرستادید و ما فرصت نکردیم که بخونیم یا پخششون کنیم، می خوایم برنامه ی آخر رو مثل ویژه برنامه ی سال نوی فصل قبل با شما بسازیم. ادامه …
- توسط شهرزاد
- 20 نوامبر, 2014
- هیچ نظری دریافت نشده است
ادبیات آنلاین : دنبالش کردم و خوردم زمین
دو نفر جلوی من وایساده بودن که از عابربانک پول بگیرن و منم داشتم با خودم حساب میکردم برای خریدن گوجه و خیار و کاهو و سیب زمینی و پیاز و بادمجون و پرتقال چقدر پول لازم دارم. تصمیم گرفتم بیست تومن از سی و شیش تومنی که تو حسابم بود و بردارم. شونزده تومن باقیمونده رو هم باید جوری خرج کنم ادامه …
- توسط شهرزاد
- 19 نوامبر, 2014
- ۲ دیدگاه
کتاب صوتی : والس با آبهای تاریک
رمان «والس با آبهای تاریک»، نوشته ی امین انصاری در سال 1392 توسط نشر نوگام منتشر شد. این کتاب خیلی زود در زمره ی پرمخاطب ترین آثار این انتشارات جای گرفت. به همین علت همزمان با راه اندازی بخش داستان های صوتی این انتشارات، به عنوان اولین اثر شنیداری انتخاب و در همکاری با «رادیو شهرزاد» نسخه ی صوتی آن تولید شد. «والس با آبهای تاریک» داستان مهاجرت است؛ داستان مرد جوانی که از شرایط زندگی در ایران به تنگ می آید و قصد می کند که به سریع ترین حالت ممکن از این مهلکه خودش را نجات بدهد. پس، افسار زندگی اش را به قاچاق برها می سپارد، دل به دریا می زند و راه سواحل استرالیا را در پیش می گیرد. این رمان مبتنی بر تحقیقات میدانی و کتابخانه ای نویسنده است و جدای از جنبه های داستانی، قسمت عمده ای از اطلاعات مطرح شده در آن از طریق مصاحبه و صحبت با بیش از بیست پناهجوی ایرانی که خود از طریق عبور از مرزهای آبی به استرالیا رسیده اند به دست آمده.
ادامه …
- توسط شهرزاد
- 14 نوامبر, 2014
- ۱ دیدگاه